معنی شهری در امریکا

عربی به فارسی

امریکا

امریکا , کشور امریکا

فارسی به عربی

امریکا

امریکا


کشور امریکا

امریکا

حل جدول

شهری در امریکا

سیاتل، نیویورک، میلواکی، میامی، بارکلی، فیلادلفیا، اوماها، لاس وگاس، ناواهو، ممفیس، دنور، اوماها، نبراسکا


ایالت امریکا

آلاباما، آلاسکا، آریزونا، آرکانزاس، کالیفرنیا، کلرادو، کنتیکت، دلاویر، فلوریدا، جورجیا، هاوایی، آیداهو، ایلینویز، ایندیانا، آیوا، کانزاس، کنتاکی، لوئیزیانا، مین، مریلند، ماساچوست، میشیگان، مینه‌سوتا، می سی سی پی، میزوری، مونتانا، نبراسکا، نوادا، نیو همشایر، نیوجرسی، نیومکزیکو، نیویورک، کارولینای شمالی، داکوتای شمالی، اوهایو، اوکلاهاما، اورگن، پنسیلوانیا، رودآیلند، کارولینای جنوبی، داکوتای جنوبی، تنسی، تگزاس، یوتا، ورمونت، ویرجینیا، واشنگتن، ویرجینیای غربی، ویسکانسین، وایومینگ


ونیز امریکا

ونزوئلا


شهر امریکا

سیاتل، نیویورک، میلواکی، میامی، بارکلی، فیلادلفیا، اوماها، لاس وگاس، ناواهو، ممفیس، دنور، اوماها، نبراسکا.

لغت نامه دهخدا

امریکا

امریکا. [اِ] (اِخ) تلفظ عامیانه ٔ آمریکا و این نوع تلفظ اخیراً بیشتر معمول شده است چنانکه گویندگان رادیو ایران نیز گاهی این تلفظرا بکار می برند. در نوشته های نویسندگان معاصر نیز اغلب این شکل بکار رفته است. و رجوع به آمریکا شود.


شهری

شهری. [ش َ] (اِخ) قریه ای است دوفرسنگی کمتر جنوبی کاکی به فارس. (فارسنامه ٔ ناصری).

شهری. [ش َ] (ص نسبی) منسوب به شهر عربی، که ماه باشد. (از یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء).

شهری. [ش َ] (ص نسبی) منسوب به شهر. شهرنشین. شهرگان. مدنی. ساکن شهر. مقابل روستائی. حضری. بلدی:
زبردست شد مردم ِ زیردست
به کین مرد شهری به زین برنشست.
فردوسی.
طوطی بحدیث و قصه اندرشد
با مردم روستایی و شهری.
منوچهری.
حاکم درخورد شهریان باید
نیکو نبودفرشته در گلخن.
ناصرخسرو.
گر شاه توئی ببخش و مستان
چیز از شهری و روستائی.
ناصرخسرو.
از زیانکاران روز و شب ز عدلت خوف نیست
کاروانی را و شهری را ز قطمیر و نقیر.
سوزنی.
مسکن شهری ز تو ویرانه شد
خرمن دهقان ز تو بیدانه شد.
نظامی.
وگر شهریان را رسانی گزند
در شهر بر روی دشمن ببند.
سعدی.
-همشهری، کسی که با دیگری از یک شهر باشد. رجوع به ماده ٔ همشهری شود.
|| کشوری.مقابل سپاهی (در پیش قدما). غیرنظامی. در برابر لشکری. غیرسپاهی. سیویل. (یادداشت مؤلف):
سپاهی و شهری بکردار کوه
سراسر بجنگ اندرون همگروه.
فردوسی.
بدانست شهری وهم لشکری
کز آن کار شور آید و داوری.
فردوسی.
سپاهی و شهری همه جنگجوی
بدرگاه شاهان نهادند روی.
فردوسی.
کنون در پیش شهری و سپاهی
ز من خواهد نمودن بیگناهی.
(ویس و رامین).
چو چاره نبد شهری و لشکری
گرفتند زنهار و خواهشگری.
اسدی.
همه مصریان شهری و لشکری
پذیره شدندش به نیک اختری.
نظامی.
شهری و لشکری ز جان بستوه
همه آواره گشته کوه به کوه.
نظامی.
|| نوعی از سرود و خوانندگی بزبان پهلوی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). گویندگیی است بزبان پهلوی که رامندی نیز گویند. (رشیدی). نوعی از سرود که بزبان پهلوی باشد. (غیاث). || چون در پشت پاکت این کلمه نویسند خطاب به غلام پست است و مراد اینکه این نامه متعلق به شهر است نه خارج از شهر. || حاضر. مقابل مسافر. (یادداشت مؤلف):
وقف رشیدی را بر باد داد
داد بهر شهری و هر رهگذر.
سوزنی.
|| مقابل غریب. کسی که در شهر زادگاه خود بسر برد و در آن بیگانه نباشد:
جان تو غریبست و تنت شهری ازینست
از محنت شهریت غریب تو به آزار.
ناصرخسرو.
|| (اِ) قسمی خربزه ٔ نرم و شیرین با صورتی گرد یا دراز شبیه گرمک و طالبی. قسمی خربزه به نرمی گرمک لکن مانند خربزه درازاندام. قسمی خربزه از نوع پست. (یادداشت مؤلف). قسمی خربزه ٔ زودرس.

فارسی به انگلیسی

واژه پیشنهادی

ایالت امریکا

وایومینگ

معادل ابجد

شهری در امریکا

991

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری